دررسانه هاي درون وبيرون مرزي افغانستان چه ميگذرد؟(بخش نخست)
همراه - همگام همراه - همگام

بررسي وسايل اطلاعات جمعي ازافغانستان تا آمريکا

 

نقش تلويزيون درجامعه

مارشال مک لوهان ، دانشمند و فيلسوف برجسته علوم اجتماعي مي گويد: از زمان روي کارآمدن تلويزيون ، اطفال بيشتر به درون کتاب فرو مي روند... فاصله آنها با کتاب روز به روز کمتر مي شود. کمتر به راديو گوش مي دهند. تلويزيون خود شکلي از تجارب عميق و دروني است.

رافائل كاپلينسكي  پژوهشگر و استاد ارتباطات پوهنتون ایلینویزعقيده دارد:  هيچ کس نمي دانست آمدن تلويزيون بدين سان زندگي را دگرگون مي کند و تغيير مي دهد. از تاريخ اجراي نخستين برنامه هاي تلويزيون به صورت عمومي در دنيا حدود 60 سال و اندي مي گذرد.  اجراي اولين برنامه به وسيله سخن پراکني انگلستان بي.بي.سي ، سال 1936 انجام شد. با اين که وقوع جنگ دوم جهاني پيشرفت صنعت تلويزيون را متوقف کرد. ولي پس از خاتمه آن ، اين صنعت بتدريج رواج يافت و روشها و تکنيک هاي متعددي در بهبود سيستم جريان هاي الکترونيکي مدد گرفته شد تا جايي که امروز با سرعت حيرت آوري در دنيا در حال گسترش است. تلويزيون توانسته تمام تکنيک هاي مختلف راديو و سينما و حتي روزنامه را در خود جمع و از آنها بهره برداري کند. تلويزيون به علت ارائه تصوير، جاذبه خاصي ميان مخاطبان دارد که چشمها را به خود خيره و بعلاوه فهم پيام را آسانتر مي کند، چون تصوير و صدا اطلاعات کامل تري به تماشاگر مي دهد.

تلويزيون به دليل ارائه تصوير به تخيل کمتري نياز دارد. به عبارت ديگر اگر روزنامه و راديو و اينترنت ، رسانه هاي انتزاعي هستند و به تخيل نياز دارند، تلويزيون رسانه ملموسي است که همه چيز رادر برابر چشمان تماشاگر به نمايش مي گذارد.

 تلويزيون از نظر کنترول و تسلط بر افکار عمومي ، رسانه بسيار قوي و موثري است ، زيرا مانند راديو به حوزه خصوصي زندگي افراد نفوذ مي کند و با ارائه تصوير ، کلام ، رنگ وموسيقي تماشاگر را جذب مي کند.

غالبا شيوه ارتباط و خطاب تلويزيون صميمانه و دراماتيک است. در کشورهاي پيشرفته ، امروز راديو به عنوان وسيله ارتباطي بين المللي و تلويزيون وسيله ارتباط داخلي مورد استفاده قرار مي گيرد. با آن که مطالعات بسيار وسيعي درباره تاثير تلويزيون بر افکار و رفتار عمومي انجام شده است ، اما هنوز به درستي چگونگي اين تاثير شناخته شده نيست.

با اين که بر همه ثابت شده که جنبه سرگرم کنندگي آن بسيار قوي است ، هرچند تاثير تلويزيون بر زندگي و افکار مغزهاي ما غيرقابل انکار است ، ولي با قيد احتياط بايد به آن نگريست. زيرا تلويزيون زماني تاثير قوي دارد که زمينه هاي لازم هم براي پذيرش پيامهاي آن وجود داشته باشد. تلويزيون در نخستين سالهاي تولدش ، به عنوان يک رسانه همگاني نوين که برتري تکنيکي اش به آن امکان مي داد اطلاعات را از طريق صدا و تصوير ، مستقيما به خانه بينندگانش ببرد ، ضربه اي کارساز بر پيکر صنعت فيلمسازي وارد آورد. اين مساله هنگامي قابل فهم است که به ياد بياوريم در آن سالها ، بسياري از مردم راغب بودند تلويزيون را بيش از هر چيز به عنوان سينما در خانه تماشا کنند. بسط و توسعه بيش از اندازه تلويزيون و دگرگوني هاي چشمگير و صرفه جويي وقت و پول موجب شده بينندگان به سوي تلويزيون سوق يابند و به حمايت از آن ترغيب شوند و در نتيجه سقوط سريع و در بعضي موارد فاجعه آميز توليد و توزيع را در صنعت فيلم موجب شد.

رواج تلويزيون (در زمان‌هاي مختلف و با شدتي كه در كشورهاي مختلف يكسان نبود)، به قول مك لوهان دنياي جديدي از ارتباطات را ايجاد كرد. معنايش اين نيست كه ديگر رسانه‌ها از ميان رفتند، بلكه در سيستمي بازسازي و تجديدساختار شدند كه قلبش از لامپ‌هاي خلا و سيماي جذابش از صفحه تلويزيون ساخته شده بود. راديو، مركزيت خود را از دست داد ولي گسترش و انعطاف‌پذيري آن افزايش يافت و سبك‌ها و مضامين خود را با ضرباهنگ زندگي روزمره‌ي مردم تطبيق داد.

اينكه چرا تلويزيون به چنين شيوه‌ي ارتباطي گسترده مبدل گرديد، هنوز هم موضوع بحث‌هاي داغ دانشمندان و منتقدان رسانه‌ها است. با درنظرداشت شواهد موجود به نظر مي‌رسد فرضيه‌ي دبليو. راسل نيومن، تبيين قانع‌كننده‌اي باشد. او مي‌گويد: «مهم‌ترين يافته‌اي كه در پژوهش درباره‌ي تأثيرات تربيتي و تبليغي تلويزيون به دست آمده است و اگر مي‌خواهيم ماهيت يادگيري نامحسوس در زمينه‌ي سياست و فرهنگ را درك كنيم بايد رك و راست با آن روبه‌رو شويم، اين است كه مردم به آسان‌ترين راه گرايش دارند». چرا تلويزيون به محض اينكه پاي در عرصه‌ي تاريخ نهاد، به سرعت سلطه‌اي چنين گسترده يافت.

شتاب فزاينده پيشرفت تکنالوژي در دنياى معاصر و تحول سريع در امر ارتباطات، مركز ثقل تحولات اجتماعى بوده است . پيشرفتهاى غيرمنتظره و كاملا نوين در زمينه ارتباطات به وسيله تلفون، راديو، تلويزيون،اينترنت ونظاير آن، دگرگونى‏هاى عميق اقتصادى واجتماعى را به همراه آورده و اين پرسش را پيش روى ما نهاده است كه به منظور همگام شدن با آنها و بهره‏ برداري مطلوب از آنها بايد چه شيوه‏ها و ابزارهايى را برگزيد و چه سازمانها و مؤسساتى را تجهيز نمود تا در جامعه نيز فضايى درخور پذيرش آنها به وجود آيد .

اگر از ديدگاهى وسيعتر، يعنى در سطحى جهانى به اهميت امر ارتباط توجه كنيم، بايد بگوييم جهان امروز دنياى اطلاعات است و نكته بسيار مهم در اين ميان، درك كامل اين پرسش است كه در چنين جهانى، چگونه مى‏توان به يك سياست اطلاعاتى صحيح دست‏يافت؟ اكنون كه توسعه با تدوين نوعى نظام صحيح اطلاعاتى و آگاهى‏رسانى حاصل مى‏شود، عدم توجه به اهميت و كاربرد رسانه‏هاى ارتباط جمعى، مسؤولان و برنامه‏ريزان سازمانهاى مختلف را از حجم انبوهى از اطلاعات محروم مى‏سازد .

اما از سوى ديگر، به كارگيرى ابزارها و رسانه‏هاى ارتباط جمعى به منظور دستيابى به اطلاعات، نهايت دقت و توجه را نيز طلب مى‏كند. زيرا اين رسانه‏ها عمدتا سلسله مراتب اجتماعى خاصى را در جامعه به وجود مى‏آورند كه گروههاى كوچك قدرتمند، گروه وسيع طبقه متوسط و گروه كثير عامه مردم را شامل مى‏شود و البته در صدر اين سه گروه، گروه بسيار معدود ثروتمندان قرار دارد كه همواره خواستها، معيارها و ارزشهاى مورد نظر خود را به تمام جامعه تحميل مى‏كند و طبقات پايينتر نيز بدون آنكه خودشان آگاه باشند، از آرمانهاى حاكم بر آن تقليد مى‏كنند .

تلويزيون يكى از رسانه‏هاى قدرتمند ارتباط جمعى به شمار مى‏آيد . اين ابزار، به دليل ويژگيهاى منحصر به فرد خود قادر است پيامهاى تصويرى را به دورترين نقاط منتقل كند و تعداد بيشمارى از افراد را در سراسر دنيا مورد خطاب قرار دهد . تلويزيون به عنوان يك ابزار مهم ارتباطى مى‏تواند در بيداري ، سازماندهى، سياسى‏گرى و تكنيك‏دهى نقش مهمى داشته باشد . تاثير پيام اين ابزار قدرتمند بر افكار عمومى و عملكرد آن را، بويژه از نظر تربيتى و جامعه‏پذيرى نبايد از نظر دور داشت .

مهمترين پديده مربوط به تلويزيون از ديدگاه جامعه‏پذيرى، كميت زمان تماشاى تلويزيون است‏بدين معنى كه در جوامع پيشرفته، افراد بيشترين زمان فراغت‏خود را به جاى معاشرت با دوستان، معلمان و يا بزرگسالان، به تماشاى تلويزيون مى‏گذرانند . درباره تاثيرات منفى ناشى از تماشاى طولانى تلويزيون اظهار مى‏دارد كه گذراندن وقت‏بيشتر براى تماشاى تلويزيون، نشان‏دهنده علاقه كمتر به مطالعه است و به احتمال زياد، فرد را كاهل و از نظر روانى منفعل بار مى‏آورد و يا به مسائلى نظير خشونت، پرخاشگرى و ترس از خشونت واقعى مبتلا مى‏سازد . واقعيت اين است كه برنامه‏هاى تحريك‏كننده تجارى حاكم بر تلويزيون، در جامعه‏پذيرى نسل جوان تاثيرگذارى منفى به همراه دارد . اما پاپر محققق ودانشمند عرصه وسايل اطلاعات جمعي در اين زمينه به نكته‏هايى اشاره مى‏كند . از نظر او بروز پديده‏هايى نظير تعصبات فرهنگى، خشونت در برابر بيگانگان و ترس و نفرت از آنها ، هيچ رابطه خاصى با تماشاى تلويزيون از سوى افراد ندارد و يا نمى‏توان كاستى‏هاى دموكراسى و رژيمهاى استبدادى را در بعضى از كشورها به استفاده زياد مردم از تلويزيون نسبت داد . گسترش رسانه‏هاى ارتباط جمعى، بويژه تلويزيون، اغلب به موازات اوقات فراغت افراد صورت مى‏گيرد . اين رسانه‏ها فراغت را به قشرهاى مختلف اجتماعى سوق داده و آن را به يك پديده فراگير تبديل نموده‏اند . با صنعتى‏شدن جوامع، تفريح جاى خود را به تماشاى صرف داده است و پديده تماشا، خود در ساخت‏سلسله مراتب اجتماعى نقش مهمى بر عهده دارد .

برخى از صاحب‏نظران، تلويزيون را ابزارى جهت آشكارسازى مسائل مختلف قلمداد مى‏كنند . به عقيده ايشان، يكى از دلايل اين امر آن است كه تلويزيون امكان تماس افراد با واقعياتى را فراهم مى‏سازد كه دسترسى به آنها براى عموم ميسر نيست . تلويزيون با ساخت و پرداخت داستانهاى خيالى و افسانه‏پردازى در حاشيه مطالب مكتوب، نوعى باور و اعتقاد را در مخاطب خود پديد مى‏آورد، به گونه‏اى كه فرد هنگام تماشاى آن، گويى خود را در يك صحنه واقعى در آن سوى دنيا مى‏يابد و شخصا به تجربه اين صحنه‏ها مى‏پردازد .

اغلب برنامه‏هاى تلويزيونى جنبه اساطيرى دارند. چون شناسايى صحنه‏هاى نمايش را به يك اعتقاد مبدل مى‏سازند. بعلاوه به كمك هنر گزارشگرى و تصويربردارى با حركات و زواياى مناسب، آنچه را كه عادى و بسيار پيش پا افتاده است، به صورت برجسته‏اى به نمايش مى‏گذارند .

انتقاد كه بر برنامه‏هاى تلويزيونى وارد است، دستكارى شدن آنها است . برنامه‏هاى تلويزيونى نيز ممكن است مانند رسانه‏هاى مكتوب به نحوى مورد دستكارى قرار گيرند و تصاوير را آن طور كه هست‏به نمايش نگذارند . بايد دانست كه ديدن‏ همواره نمى‏تواند معيار صحيحى براى فهم حقيقت‏باشد . بايد بدانند كه برنامه‏هاى تلويزيونى چگونه به وجود مى‏آيند و بياموزند كه چگونه خود را در مقابل برنامه‏هاى دستكارى‏شده محفوظ نگه دارند . نكته ديگرى كه در طراحى برنامه‏هاى تلويزيونى بايد مورد نقد و بررسى قرار گيرد، اين است كه رسانه‏هاى ارتباط جمعى، بويژه تلويزيون، جهت ارائه هسته‏هاى فرهنگى به مخاطب طراحى نشده‏اند. بلكه به عكس، فرض آنها بر اين است كه فرد قبلا داراى فرهنگى توسعه يافته است و با توجه به آن مى‏تواند از ميان برنامه‏هاى مختلفى كه تهيه و پخش مى‏شوند، مطابق سليقه‏ها و انتظارات خود به انتخاب بپردازد .

تکنالوژي ‏هاى جديد و تحول سريع در امر ارتباطات، دگرگونى‏هاى عميق اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى را به همراه آورده و جهان كنونى را به دنياى ارتباطات مبدل نموده است .

اين تکنالوژي در كنار مزاياى متعددى كه در بر دارند، ساختارهاى اجتماعى را تغيير مى‏دهند و سلسله مراتب خاصى را در جوامع به وجود مى‏آورند . از جمله اين ساختارها، پيدايش طبقه معدود ثروتمندان است كه تصميم‏گيرنده اصلى امور اجتماعى به شمار مى‏روند و معيارها و ارزشهاى خود را از طريق رسانه‏هاى ارتباط جمعى، بويژه تلويزيون به ساير افراد و طبقات جامعه تحميل مى‏كنند كه از ميان آنها مى‏توان به ستارگان عالم سينما، خوانندگان و ورزشكاران اشاره نمود . تلويزيون به عنوان يك ابزار قدرتمند ارتباط جمعى، مخاطبان بسيارى را در سرتاسر دنيا به خود جذب مى‏كند . تحقيقات نشان مى‏دهد كه افراد، بويژه در سنين كودكى و نوجوانى، بيشترين وقت‏خود را صرف تماشاى تلويزيون مى‏كنند . گرچه اين احتمال وجود دارد كه تلويزيون افراد را كاهل و منفعل بار آورد و يا با مسائلى نظير خشونت و پرخاشگرى آشنا سازد، اما نمى‏توان بروز اين پديده‏ها را تنها به تماشاى زياد تلويزيون نسبت داد، بلكه عوامل ديگرى نظير عوامل فرهنگى و شناختى نيز در دريافتها و برداشتهاى افراد از تصاوير تلويزيون نقش دارند .

بيشتر محققان بر اين نكته تاكيد دارند كه تلويزيون در يادگيرى افراد مؤثر است، اما اين نوع يادگيرى ممكن است تصادفى و با هدف سرگرمى صورت پذيرد، در حالى كه نوع يادگيرى از طريق كتاب و رسانه‏هاى مكتوب، عقلانى و عميقتر است . بررسى‏هاى انجام‏شده در زمينه نقش تلويزيون در يادگيرى نشان مى‏دهد كه اين نوع يادگيرى تاثير پايدارى در فرد به جاى نمى‏گذارد و ميان كودكانى كه از طريق تلويزيون مطالبى را مى‏آموزند و آنهايى كه از طريق كتاب و ساير رسانه‏هاى مكتوب اطلاعاتى به دست مى‏آورند، تفاوت چندانى به چشم نمى‏خورد . علاوه بر آن، تحقيقات نشان داده است كه اهميت تلويزيون به عنوان يك ابزار كمك آموزشى، با افزايش سن افراد و ورود به مرحله يي تحصيلى بالاتر، سير نزولى مى‏يابد . به طور كلى براى افرادى كه سطح معلومات و اطلاعات بالايى ندارند، تلويزيون در نقش خودآموز عمل مى‏كند و در يادگيرى آنان مفيد و مؤثر است . درباره يادگيرى از طريق تلويزيون انتقاداتى نيز مطرح شده است . برخى عقيده دارند كه يادگيرى از اين طريق، فرصت كافى در اختيار مخاطب نمى‏گذارد تا با تفكر و تامل و درك كامل، مطالب را به هم مرتبط سازد و مطالب پيشين را بازخوانى و بازشناسى نمايد .

انتقاد ديگر حاكى از آن است كه تلويزيون قدرت تفكر و تعمق را از فرد سلب مى‏كند و در عوض، روند يادگيرى او را با احساسات و عواطفى كه از تماشاى تصاوير تلويزيونى به وجود مى‏آيند، تحت تاثير قرار مى‏دهد . نمونه بارز آن، نقش تلويزيون در تغيير ماهيت افكار عمومى پيرامون مسائل سياسى و اقتصادى است كه تصميم‏گيرى و اظهار نظر افراد در اين زمينه‏ها متاثر از احساسات ناشى از تبليغات تلويزيونى است . براى مثال، در جريان انتخابات، راى‏دهندگان ممكن است راى خود را با توجه به تبليغات تلويزيونى انتخاب كنند .

برخى تلويزيون را يك فن‏آورى وانمودسازى مى‏دانند كه از منطق اغوا و فريبكارى سود مى‏جويد و با خواندن و نوشتن كه با منطقى عقلانى همراه است، شباهت درخور توجهى ندارد .

 به عقيده اين عده، تلويزيون واقعيتها را آن طور كه بايد و شايد به تصوير نمى‏كشاند، اين، دوربين است كه ماهيت چشم‏اندازهاى محدود و وسيع را دستخوش تغيير مى‏سازد و مناظر و اشياء را بزرگ و كوچك مى‏نمايد و به فرد مجال و آزادى بيان جزئيات و آنچه را كه اصل واقعيات است نمى‏دهد . در مورد آشكار سازى مطالب در تلويزيون گفته مى‏شود كه تلويزيون در ارائه برنامه‏هاى خود ميان كودكان و بزرگسالان مرزبندى و تمايزى قائل نيست و برنامه‏هاى آن براى عموم يكسان پخش مى‏شود، به همين دليل كودكان از طريق اين برنامه‏ها مطالبى را مى‏آموزند كه مربوط به بزرگسالان و زندگى بزرگسالى است و اين امر طبيعتا زوال دوران كودكى را در پى دارد . همچنين بايد به خاطر سپرد كه برخى از اين برنامه‏ها، از پيش دستكارى شده و تغيير يافته‏اند . همه افراد بايد بياموزند كه چگونه خود را در مقابل اين نوع برنامه‏ها محفوظ نگه دارند و تحت تاثير نگرش حاكم بر آنها قرار نگيرند . بعلاوه، تهيه ‏كنندگان برنامه‏هاى تلويزيونى نيز بايد اين نكته را مد نظر داشته باشند كه افراد جامعه به طور عموم داراى مجموعه‏اى از عقايد خاص خويش هستند كه ناشى از وابستگى‏هاى خانوادگى، همبازى‏ها، طبقات اجتماعى و . . . آنهاست و تهيه‏كنندگان ناچارند در تهيه و پخش برنامه، از احكام قالبى و پيش‏داورى‏هاى خود اجتناب كنند و درباره خواستها و نظرات توده جامعه كه مخاطبان اصلى آنها هستند، اطلاعات جامع و كاملى در اختيار داشته باشند .

 


رسانه هادرداخل کشور

  

از آنجا كه شناسايي حيثيت ذاتي كليه اعضاي بشري و حقوق يكسان و انتقال ناپذير آنان اساس آزادي , عدالت و صلح را در جهان تشكيل مي دهد. از آنجا كه عدم شناسايي و تحقير حقوق نشر منتهي به اعمال وحشيانه اي گرديده است بشريت را كه روح به عصيان واداشته و ظهور دنيايي كه درآن افراد بشر در بيان عقيده ,آزاد و از ترس و فقر ,فارغ باشند به عنوان بالاترين آمال بشر اعلام شده است. از آنجا كه اساسا حقوق انساني را بايد با اجراي قانون حمايت كرد تا بشربه عنوان آخرين علاج به قيام بر ضد ظلم وفشار مجبورنگردد. ازآنجا كه اساسا )لازم است توسعه روابط دوستانه بين ملل را مورد تشويق قرار داد. از آنجا كه مردم ملل متحد, ايمان خود را به حقوق اساسي بشر و مقام و ارزش فرد انساني حقوق مرد و زن و تساوي مجددا( در منشور, اعلام كرده اند و تصميم راسخ گرفته اند كه به پيشرفت اجتمايي كمك كنند و در محيطي آزاد تر وضع زندگي بهتري بوجود آورند. از آنجا كه دول عضو متعهد شده اند كه احترام جهاني و رعايت واقعي حقوق بشر و آزاديهاي اساسي را با همكاري سازمان ملل تامين كنند. از آنجا كه حسن تفاهم مشتركي نسبت به اين حقوق و آزاديها براي اجراي كامل اين تعهد, كمال اهميت را دارد, مجمع عمومي اين اعلاميه جهاني حقوق بشر را آرمان مشتركي براي تمام مردم و كليه ملل, اعلام ميكند و افراد همه اركان اجتماع, اين اعلاميه را دايما ,در مد نظر داشته باشند و مجاهدت كنند كه به وسيله تعليم و تربيت, احترام اين حقوق و آزاديها توسعه يابد و با تدابير تدريجي ملي و بين المللي, شناسايي و اجراي واقعي و حياتي آنها چه در ميان خود و چه در بين مردم كشورهايي كه در قلمرو آنها مي باشد, تامين گردد.

ازمقدمه ي اعلاميه جهانی حقوق بشر.

کنفوسيوس حکيم چيني( تولد: 551 پيش از ميلاد مسيح/ مرگ: 479 قبل از تولد مسيح)  مي‌گويد:« هيچ مهم نيست که تو چقدر آهسته راه مي‌روي. مهم آنست که نمي‌ايستي.» مي‌شود از روي اين حرف به سرعت گذشت و بدان اعتنايي نکرد. حتي مي‌توان اين‌گونه استدلال کرد که هر آهسته‌رفتني هم، نه بازده دارد و نه تکامل. بهتر است انسان کمي توقف‌کند، کمي نيروهايش را جمع‌کند، به افکارش سر و سامان بدهد و سپس حرکت خود را با آهنگي تند تر ادامه دهد. البته هرانساني ميتواند با اين جمله موافق باشد . اما به معني آن نيست که حرف کنفوسيوس باطل است. او وقتي به اين نکته مي‌پردازد که کُند رفتن بهتر از توقف‌کردن است در واقع مي خواهد اهميت حرکت و پويش را به نمايش بگذارد.

دانشمندي گفته‌است اگر مي‌خواهيد پدران و مادران پيرشما زودتر بميرند، همه‌ي کارهايشان را شما انجام بدهيد. علتش اين است که کارنکردن آنان، بدن و روحشان را فرسوده مي‌کند و آنان کم‌کم به اين نتيجه مي‌رسند که حتي کم‌ترين کار هم از دستشان براي خودشان ساخته نيست چه رسد براي ديگران.

در همين جاست که افسردگي روحي، آنان را درهم مي‌شکند و جسم نيز به پيروي از آن، دچار درهم شکستگي مي شود. انسان فرزند تعادل است. نمي‌شود سي‌شبانه روز کار کرد و نخوابيد و بعد سي‌شبانه‌روز ديگر استراحت مطلق کرد. در واقع، همان اندازه که افراط در کارکردن، ساينده و فرساينده است، استراحت کردن افراطي نيز، لولههاي وجود انسان را چنان خشک مي کند که به زودي بيماري‌هاي مفصلي مي‌تواند انسان را به دردسر بيندازد. انسان هميشه نياز دارد که از يک حرکت متوازن تبعيت‌کند. اتفاق را که حرف کنفوسيوس، اشارتي است به حفظ همين توازن. اما اين انسان ياغي و طاغي که دوست دارد دستش را بسوزاند تا متقاعد شود که آتش سوزنده است، هميشه گوش شنوايي براي همه‌ي حرف‌ها ندارد.

اگر به محيط پيرامون خود بخوبي بنگريم ، متوجه برخي مسائلي خواهيم شد كه شايد تا كنون به ارزش و ضرورت آن پي نبرده باشيم. هر چيزيكه به آن نظر افكنيم ، امكان ندارد بدون نام و يا واژه اي باشند. مانند : شب ، روز ، آب ، نان ، زمين ، زمان ، آسمان ستاره گان و خيلي موارد ديگر. پس چيزي در محيط ما وجود ندارد كه بدون نام باشد حال هر نامي كه باشد .

برخي از مواردي كه به آنها اشاره شد ، مي تواند يك ثروتي كه خداوند آنرا به عدالت و يك رنگي ( بدون در نظر گرفتن ؛ نژادها ، رنگها ، لحجه ها و . . . ) صرفاً در اختيار انسان قرار داده است. آيا تا كنون شده به اين مسائل فكر كنيم ؟ آيا شده كه تمام اجزائي كه در دسته ي ثروت قرار دارند را شناسائي كنيم ؟ يك موقع اشتباهي از ما سر بزند و ثروت را فقط در ماديات ببينيم ، آيا چنين است ؟

زمان يعني چه ؟ ثروت در دست انسانها يعني چه ؟ آيا تا بحال به اين فكر كرديم كه زمان يكي از ثروتهائي است كه بين همه ي انسانها به عدالت تقسيم شده ؛ آيا چنين نمي دانيد ؟ به عقيده ي شما ، در مورد آن دسته افراديكه از اين ثروت استفاده صحيح نمي كنند چه بايد گفت يا چه بايد كرد ؟ و اينرا هم اول بخود مي گويم چرا براي از دست دادن آن ( زمان ) ؛ در برخي مواقع بشكل وحشتناك عمل مي كنيم چرا ؟
بايد تفاوت ميان عجله ( شتاب زدگي ) – و سرعت ( حركت روبه پيش ) ، اين دو را از يكديگر تفکيک نمايم . و البته بسياري موارد از اين قبيل وجود دارند كه يقيناً همگان به آنها واقفيم ولي درست عمل نمي كنيم .

عصر حاضر که عصر ارتباطات و تکنولوژی نام گرفته است و جهان هر روز به سمت صنعتی شدن پیش می رود و دنیای ماشینیزم با روح انسان بیداد می کند و انسان  خواسته و ناخواسته در کام ابزاری شدن غرق می شود اگر به خود نیاید کم کم از ارزش های انسانی دور شده و به کالا بدل می شود. در این بحران روحی تنها مقوله ای که می تواند فقر عاطفی را التیام بخشد مقوله ای ادبی و عرفانی است،ادبیات راستین روح را تقویت می کند،عشق به زیبایی ها آرامش و شادی را به ارمغان می آورد و موجب می گردد که انسان به داشته ها فکر کند(چون اکثر انسان های عادی بطور معمول به نداشته ها  فکر می کنند و تنها وقتی به داشته های خود فکر می کنند که آن را از دست داده اند. و به همین دلیل از توانایی های خود راحت صرف نظر می کنند،و چنانکه می دانید خوب و بد،احساس خوشبختی و بدبختی بیشتر در ذهن ما ریشه دارد و اکثرا مجازی هستند نه حقیقی،فقط در ذره بین تصورات ماست که نقش آفرینی می کنند. چه بسا آدم های شاخص و متمول احساس بدبختی می کنند و کسانی هم در کلبه ای محقر خود را خوشبخت ترین فرد جهان می دانند.

مردم افغانستان حدود سه دهه جنگ را با تمام وجود تجربه كرده اند و از خسارت ها، ويراني ها و آوارگي هاي ناشي از آن، زندگي آنان به حالت عادي برنگشته است و خطر تروريزم از بين نرفته و مداخلات برخي از كشور هاي خارجي در امور داخلي مملكت ما تا هنوز دوام دارد، مدعيان حقوق بشر، و حلقات عقده مند و تنگ نظر داخلي با بستن اتهامات واهي بر شخصيت هاي ملي كشور بار ديگر مي خواهند آرامش و امنيت نسبي جامعه را برهم زده و مردم آسيب پذير و رنج ديده افغانستان را با بحران ديگر مواجه سازند.
مردم مسلمان، غيور و با ايمان افغانستان همانطوري كه در گذشته، هرگاه احساس مي كردند، عزت، شرافت، كرامت انساني و حاكميت ملي شان به خطر افتاده است، دست به اقدامات جمعي و ملي مي زدند و در مقابل دشمنان دروني و بيروني ايستادگي مي كردند.

با آغاز فصل جديد سياسي در سال 2001 ميلادي، زمينه مساعدي براي پيدايش رسانه‌هاي آزاد، مستقل و كثرت گرا در كشور به وجود آمد، قوانين دوره دموكراسي نافذ گرديد و سهولت‌هاي بسياري براي فعاليت آزاد رسانه‌اي در افغانستان ايجاد گرديد. در زمينه ي همين فضاي مثبت بود كه دهها رسانه چاپي و تصويري تأسيس و با آغاز كار رسانه‌هاي ديداري طي سال هاي اخير، فضاي رسانه‌اي افغانستان از تب و تاب،تنوع و جذابيتي خاص برخوردار گرديد.

آزادي فعاليت رسانه‌اي افغانستان در فصل جديد سياسي، بيش از همه، مرهون حمايت و تعهد جامعه بين المللي از يك سو و الزام دولت افغانستان بر تضمين آزادي بيان و ضرورت گردش آزاد اطلاعات در جامعه از سويي ديگر بوده است، اگر چه نظري وجود دارد كه عامل مهم مساعد كننده كار رسانه‌ها،احتمالا فقدان قدرت دولتي و ناتواني نهادهاي مربوطه حكومت در اعمال محدوديت‌هايي بيشتر عليه فعاليت رسانه‌اي دركشور بوده و فلهذا، اين تشويش همواره وجود دارد كه اگر فرهنگ دموكراسي پا به پاي نهادهاي دولتي رشد نكند،. ممكن است قدرت گيري بيشتر دستگاه در پهلوي فوايدي كه دارد، بر كار آزاد رسانه‌ها نيز تأثير منفي بگذارد.

 نكته‌اي كه نبايد فراموش كرد، حضور گسترده ي يك نيروي عظيم روزنامه‌نگاري جوان در كشور است كه به مثابه جرياني فعال و بازدارنده، هر نوع گرايش اقتدار گرايانه ،  تلاش هاي محدود كننده آزادي بيان و بازگرداندن افغانستان به دوره سياه سنت‌هاي استبدادي را با مشكل روبرو مي‌سازد.

شايد يكي از دستاوردهاي مهم رسانه‌اي افغانستان در شش سال اخير،ظهور همين نيروي جوان باشد كه هر روز آگاه‌تر و پخته‌تر نيز مي‌شود.

ميدان عمل رسانه‌ها در افغانستان باز و فراخ وگسترده اما بي چالش نبوده است ، بر طبق قوانين نافذه كشور مخصوصاًً قانون رسانه‌هاي همگاني، هيچ نوع كنترول، نظارت، سانسور قبل ازنشر يا بعد از نشر در كار رسانه‌ها وجود نداشته ، دولت، مخصوصاَ متوليان رسمي امور نشراتي ،آزادي بيان و آزادي فعاليت رسانه‌ها را تضمين كرده و براي تقويه وحمايت از  فعاليت آزاد روزنامه‌نگاري در كشور تعهد سپرده اند، اما چالش‌هاي عرصه كاري رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران، مسايل ديگري بوده كه بيشتر به ذات و خصلت نظام فكري جامعه ، ادامه فرهنگ انباشته خودكامگي، سنت‌هاوشرايط عمومي ناشي از دودهه بحران بر مي گشته است.

 مشكلات اقتصادي ،آسيب‌پذيري‌هاي وظيفوي وفقدان نهاد هاي قوي مدافع حقوق روز نامه نگاران، بعضا عوا مل ديگري بوده كه مانع از گردش آزاد اطلاعات صحيح در جامعه وفعاليت دقيق وروشنگرانه روزنامه نگاران مي‌شده است. رشد رسانه‌اي افغانستان در دو بعد كمي و كيفي قابل بررسي است، ازنظر كميت، رسانه‌ها در افغانستان طي سال گذشته يك مسير رشد يابنده، كثرت گراو تكاملي را طي كرده‌اند.

 شش سال پيش در افغانستان، تنها يك نشريه وجود داشت به نام شريعت و فقط يك راديو فعاليت مي‌كرد به نام صداي شريعت، اما امروز، تنوع و تكثر كمي رسانه‌ها در افغانستان در سطح منطقه بي‌نظير است، نگاهي كوتاه به شماره و عناوين رسانه‌هاي چاپي، شنيداري و ديداري اين تنوع و تكثر رابه خوبي مي نماياند.

ثبت رسمي بيش از پنجصد عنوان رسانه چاپي، بيش از پنجاه وپنج راديوي خصوصي وچهارده تلويزيون شخصي و خصوصي كه حداقل هفت تلويزيون باالفعل فعال‌اند، تأسيس بيش از صد مركز توليدات هنري سينمايي، بيش از يك صد و پنجاه مطبعه شخصي و خصوصي و تأسيس دهها نهاد توليد كننده مواد نشراتي از دستاوردهاي مهم فضاي جديد سياسي در افغانستان است. از لحاظ توسعه سيستم ارتباطي نيز پيشرفت‌هاي زيادي صورت گرفته، شش سال پيش افغانستان تنها از طريق چند دستگاه تلفون سيتلايت با دنياي بيرون ارتباط داشت اما امروز، با انكشاف شبكه مخابرات در كشور، حتي  شماري از قريه‌هاي دور افتاده نيز امكان برقراري ارتباط با داخل و خارج كشور را بدست آورده‌اند.

اگر چه برق به عنوان عنصر پايه‌اي ارتباطات همچنان مشكل جدي است اما باز هم در سطح محدودتر امكان دسترسي مردم به تكنالوژي عصري ارتباطات رسانه‌اي مانند انترنت تسهيل گرديده است، امروز روزنامه‌نگاران در سراسر دنيا از طريق رسانه‌هاي الكترونيكي، وبسايت‌ها و وبلاگ‌هاي شخصي كه شمارشان از پنج هزار فراتر مي‌رود، با يكديگر مرتبطند و به تبادله معلومات و نظرات با يكديگر مي‌پردازند. در صورتي كه پلان‌هاي انكشافي دولت در زمينه حل مشكل انرژي به ثمر برسدووزارت مخابرات به قول خود براي وصل كردن افغانستان به شبكه فايبر نوري عمل كند، طبعا ظرفيت‌هاي ارتباطي و اطلاع‌رساني افغانستان صدها مرتبه افزايش خواهد يافت. از نظر كيفيت نيز رشد نسبتا چشم‌گيري در رسانه‌هاي مختلف ديده مي‌شود، بعضي از رسانه‌هاي تصويري بازار رسانه‌هاي  خارجي راكه از طريق ديش يا شبكه كيبلي قابل دريافت هستند، كساد كرده‌اند، تعدادي بيننده‌ها و شنوينده‌هاي رسانه ها ي صوتي وتصويري افغانستان يك روند رو به افزايش را نشان مي‌دهد. گسترش كمي رسانه‌ها كه به گسترش دامنه كار و عرصه فعاليت‌هاي روزنامه‌نگاري انجاميده، حداقل اين حسن را داشته كه امروز حتي در دورافتاده‌ترين نقاط كشور كوچك‌ترين حادثه از چشم رسانه‌ها و ژورناليستان دور  نمي ماند، دامنه اطلاع‌رساني در كشور واقعا گسترش يافته است.

 طي شش سال اخير آشنايي ژورناليستان با پيچ و خم كار حرفه‌اي، با مهارت‌ها و شگردهاي روزنامه‌نگاري بيشتر گرديد ه، سبك نوشتاري و نوع پرداخت به مسايل خوب‌تر و بهتر شده، زبان روزنامه‌نگاري درداخل افغانستان روان‌تر و پخته‌تر شده و مسايلي مانند اخلاق ژورناليستي و معيارهاي مسلكي در كار روزنامه‌نگاري افزايش يافته است. مهمتر اينكه رگه‌هاي تندي ، خشونت و بدزباني كه در سال‌هاي آغازين روزنامه‌نگاري جديد به چشم ميخورد،حالا تا حدودي نرم و ملايم و منطقي‌تر شد است.

 با اين همه، ژورناليزم تا رسيدن به جايگاه مسلكي، راه درازي در پيش دارد، ما هنوز در فضاي نفسگير بحران قلم مي‌زنيم، نبض نوشته‌‌ها و فعاليت‌هاي رسانه‌اي ما هر روز با حوادث خشونت و ناامني مي‌زند، ادامه جنگ و افزايش فعاليت‌هاي هراس افگنانه، فضاي كار رسانه‌اي افغانستان را ملتهب ساخته و مانع از تطبق برنامه‌هايي اصلاحي و باز انديشي روزنامه‌نگاران در كار حرفه‌اي خود شده است.

مبناي علمي ضعيف ژورناليزم موجود كه ريشه در كاستي‌هاي نظام آموزشي و وضعيت عمومي فرهنگ در كشور دارد، مانع از خلاقيت و پويايي بيشتر روزنامه‌نگاري و مخصوصا شكل‌گيري ژورناليزم تحقيقي و روشنگر شده است، جامعه بين‌المللي به جاي كمك به تقويت نهادهاي آموزشي موثر و انجام يك كار بنيادي‌تر، طي شش سال گذشته، بيشترين هزينه‌ها را صرف فعاليت‌هاي نمادين، كارتوني و بي‌حاصلي مانند برگزاري وركشاپ‌هايي بي شمار وپر مصرف كرده است.

از جانب ديگر، افزايش ناامني‌ها و قدرت‌گيري بيشتر گروه‌ها و حلقات فشار مخالف آزادي بيان و مخالف گردش آزاد اطلاعات در جامعه، چشم‌انداز  آينده را تيره ساخته است.آن چه كه اين بدبيني‌ها را مي‌افزايد و سبب سلب اعتماد روزنامه‌نگاران نسبت به آينده مي‌شود، علاوه بر اوضاع نامساعد عمومي. تلاش هماهنگ نهادهاي دولتي براي محدود كردن فضاي آزادي بيان از طريق ايجاد تغييرات بنيادي در قانون رسانه‌هاي همگاني از يكسو و خزيدن دستگاه، در پناه تفكرات معارض با ارزش‌هاي مدني و فرهنگ شهروندي از سوي ديگر است، برجسته ساختن نقش دولت در عرصه رسانه ها و باز كردن دست نهادهاي حكومتي در مديريت رسانه‌اي كشور به معناي گام گذاري در مسير خلاف روند سياسيي است كه شش سال پيش بر اساس فيصله نامه بن در سال 2001 ميلادي آغاز شده است.

 


پس از سقوط طالبان و آمدن رسانه هاى جديد، بخصوص پس از آمدن تلويزيون هاى خصوصى از سال ۲۰۰۲ به بعد ناگهان در اين زمينه انفجار عظيمى روى داد كه چهرۀ شهر ها و رسانه هاى افغانستان را دگر گون كرد. مقدار آگهى ها براى كالاهاى بى شمارى كه از خارج به افغانستان وارد مى شود، و نيز معرفى كالاهاى افغانستان از جمله فروش زمين، و آگهى تلفون هاى همراه بخشى از اين تبليغات است كه در راديوهاى خصوصى و دولتى و همچنين تلويزيون هاى افغانستان به چشم مى خورد. گرچه قيمت تبليغات در افغانستان در مقايسه با كشورهاى همجوار چندان بالا نيست، اما در پنج  ششسال گذشته توانسته چندين ايستگاه تلويزيونى، راديوهاى محلى و چند روزنامه غيردولتى را سرپا نگهدارد.

هر ناظر مستقلى پس از مشاهده اوضاع جارى در افغانستان به نكات برمى خورد كه بعضاً او را نسبت به آينده اين كشور خوشبين و بعضاً بد گمان مى كند. آنچه بیش از همه قابل تأمل واندیشه است اینست که ، نه تنها در ریشه کن کردن سیستم وشیوه های قوماندان سالاری وحاکمیت تفنگ کار موثری صورت نپذیرفته ، بلکه بصورت مستقیم وغیرمستقیم درتقویهء پایه های سیاسی وقدرت اقتصادی آنان موثریت روا داشته شده است .  درحالیکه دراوضاع کنونی ودر طی اين سال ها این انتظار موجود بود که درعرصه های تأمین امنیت، بازسازی وقانونمداری، طرد فساد اداری ودولتی وسایر نابه سامانی ها کار های بزرگی انجام میشد اما این اهداف تحقق نیافته باقی مانده وخواست ملت برای ایجاد یک دولت قوی ونیرومند وپاسدار قانون و تأمین کنندهء امنیت وادامه دهندهء بازسازی، تأمین کار ورفاه اجتماعی درحال بدل شدن به یأس تلقی ميشود.

در زير پرچم اين دولت،  حاكميت قانون گسترش نيافته، طالبان قوي تر شده، ناامني و خشونت به حد اعلاي خود رسيده، فقر عموميت پيدا كرده، بيماري سل سالانه بيست هزار نفر را قرباني مي كند و همه ساله بر تعداد مبتلايان به اين بيماري هشتاد هزار نفر ديگر افزوده مي شود، اعتماد مردم به رئيس جمهور و كارآيي دولت به حد صفر رسيده، فساد اداري همچنان بيداد مي كند، افغانستان مانند يك ماركيت مال التجاره خارجي به بازار فروش محصولات كشورهاي خارجي و بعبارت ديگر به كشور صد فيصد مصرف كننده بي خاصيت تبديل شده، مهاجرت ها از سرگرفته شده و جوانان گروه گروه از كشور فرار مي كنند، كار بازسازي مخصوصاً در پروژه هاي زيربنايي و عام المنفعه، در حال حاضر بيش از هر زمان ديگري، متوقف، و به يك ارمان فراموش شده مبدل گرديده است.

 مجموع اين فكتورها حكم مي كند كه در تشكيلات دولت بايد يك خانه تكاني بزرگ و اصلاحات بنيادين صورت بگيرد، اما ظاهراً و متاسفانه اين دولت، دولت ترياك است و اصلاح پذير نمي باشد.

مي گويند پرابلم مواد مخدر، راه حل فوري ندارد،  ولي اين يك دروغ محض و ادبيات تلقين شده از سوي مافياي مواد مخدر است. اگر مواد مخدر راه حل فوري ندارد پس چرا ملا عمر توانست در ظرف فقط چند ماه بيش از نود فيصد مزارع كوكنار را از بين ببرد؟

آيا قدرت آمريكا، ناتو و دولت افغانستان، كمتر از قدرت ملا عمر است؟

هرگاه يك دولت، اراده سياسي، قاطعيت و صداقت داشته باشد به آساني مي تواند اين گونه بن بست ها را بشكند و افغانستان را از طلسم افيوني مواد مخدر نجات دهد.

اوضاع افغانستان با وجود گذشت شش سال از سقوط طالبان و حضور نیروهای خارجی، نگران‌کننده است وناامنی ها همچنان ادامه دارد . نیروهای خارجی به ویژه نیروهای انگلیسی برای تامین امنیت خود هر اقدامی که بخواهند فراتر از وظایف انجام می‌دهند .فقدان راه‌های درآمدساز باعث شده تا مردم افغانستان بیش از پیش به کشت خشخاش روی بیاورند و همچنین نبود برنامه‌های سازنده دولت در این‌باره باعث شده سرریز کمک‌های مالی در عمل فایده‌ای به بازسازی و بهبود اوضاع اقتصادی نرسانده باشد.

 سالها در اين كشور، بلندترين صداها صداي تفنگ بود، و غير از صداي اسلحه هر صداي ديگري به خصوص صداي مظلوميت و حق خواهي اكثريت خاموش جامعه در گلوها شكسته مي شد، و طنين فريادها به گوش هيچ شنونده اي نمي رسيد. همين گونه در ميان كشورهاي جهان، افغانستان تنها سرزميني بود كه با حجم زياد سوژه ها، ديدني ها،  زيبايي ها و صحنه هاي رقت بار و غم انگيز جنگ و خشونت و ويراني،  تصويري كه از آن خودش باشد نداشت و تصويرگران تنها فاتحان جنگ را چهره آرائي مي كردند. راديوهاي محلي فقط اعلاميه هاي جنگ، و اخبار ملاقات هاي خسته كننده مقامات را پخش مي كردند.

القاب ها طولاني، خبرها مصلحت آميز؟! و راديوها دستگاههاي دروغ پراكني اي بودند كه صداهاي شان فقط در شعاع هاي پنج تا ده كيلومتري قابل دريافت بود. تلويزيون چه در كابل و چه در برخي از ولايات، وضعيت بدتر از اين را داشت و نه تنها، رسانه ملي، كه حتي رسانه ولايتي هم نبود. تلويزيون اينه اي بود كه تنها قدرتمندان و اسلحه داران و بازيگران صحنه هاي جنگ  مي توانستند چهره ها دژم و حركات چشم و ابرو و قهرمان بازي هاي عجيب خود را بر صحنه آن تماشا كنند و صندوقچه اي بود جادوئي و نجباي تازه بدوران رسيده افغانستان، آنرا اين سو و آن سو با خود حمل مي كردند.

در اين  آيينه از تصوير چهره هاي تكيده مردم، و خامه هاي ويران و محضر آنان و اينكه چگونه براي يك لقمه نان حلال با مرگ و شمشير دست و پنجه نرم مي كنند خبري نبود. تلويزيون، گرسنه ها را نشان نمي داد، و حتي براي يكبار مصاحبه كردن، دوربين فيلمبرداران به سراغ آواره ها و بيجاشدگان جنگ نمي رفتند.  و اما اكنون، دهها راديو و تلويزيون در افغانستان، فعال و در حال نشرات است. تلويزيون هاي خصوصي آينه، آريا نا، طلوع، افغان ، تلويزيون دولتي ، با انواع شبكه هاي كيبلي و ماهواره اي . . .

رسانه ها ضمن برخورداري از حقوق و آزادي هايي كه دارند بايد اندكي مسئوليت پذير هم باشند و رسالت رسانه هاي خود را در پاي منافع اقتصادي تاجران و كمپني هاي پول دهنده، و يا به خاطر ارضاي خواسته هاي آني و زود گذر يك عده قليل، قرباني نكنند.

 اينها اگر واقعاً دنبال ستاره مي گردند بايد در عرصه هاي صلح، تربيت، بازسازي، امنيت، ورزش، فرهنگ و ادب و . . . تبليغات كنند و به كشف ستاره هاي ناشناخته بپردازند. با برنامه هاي هاپ نمي توان به موسيقي اصيل افغانستان خدمت كرد، امروز از بركت همين رسانه ها،  موسيقي، هنر و سينماي نوبنياد  افغانستان در زير فشارهاي سنگين موسيقي و فيلم هاي مبتذل و غير مبتذل هندي در حال نزع و جان كندن است. به نظر مي رسد اكثر رسانه هاي چاپي، صوتي و تصويري  افغانستان به يك تجديد نظر ملي و مديريت سالم و با كفايت نياز دارد تا پيش از اين در گرداب پوچيسم و بيهوده گرايي غرق نشوند .

آسيا تايمزدريادداشت تحليلي زيرعنوان )جنگ تسخیر وسایل ارتباطی افغانستان (مينويسد:

جامعه بين المللى وجود مطبوعات آزاد و كارآمد را به عنوان يكى از مهمترين اولويت هاى بازسازى افغانستان  كه به دليل جنگ هاى طولانى داخلى، فقيرترين و جنگ زده ترين كشور دنيا به حساب مى آيد  به رسميت شناخته اند. با اين حال اهداكنندگان بين المللى اين حقيقت را پذيرفته اند كه به خاطر شرايط خاص افغانستان بايد كمى از انتظارات و توقعاتشان بكاهند و به واقعيت هاى موجود تن بدهند. در سال ۲۰۰۲ زمانى كه كشورهاى مختلف جهان ۲/۵ ميليارد دالر براى كمك به افغانستان در نظر گرفتند قرار بر اين شد كه ۸/۳ ميليارد آن به شكل كمك هاى غيرنقدى و تجهيزات و امكانات باشد.
در اين كمك هاى غيرنقدى تجهيزات رسانه اى هم در نظر گرفته شد اما در اولويت دوم قرار گرفت. ميليون ها دالر از پايان جنگ تاكنون صرف اصلاح يا ايجاد رسانه ها شده اما پول به تنهايى قادر نبود معضلات لوژستيكي و اساسى و اختلاف فاحش در ديدگاه هاى فلسفى را از سر راه بردارد.
تا به حال ايالات متحده، بريتانيا، فرانسه، آلمان، هالند، دانمارك و ساير كشورها، همچنين ادارات مختلف سازمان ملل از جمله يونسكو (اداره فرنگى، علمى و آموزشى سازمان ملل) ميليون ها دالر براى پا گرفتن رسانه ها در افغانستان صرف كرده اند. به دليل تعدد پروژه ها و تلقىن هاى مختلف از تعريف رسانه ها )به عنوان مثال از ميان پروژه هاى بازسازى انسان دوستانه بخشى به زيرساخت هاى رسانه اى مربوط مى شود) محاسبه و ارزيابى عملكرد و تاثير كمك هاى مالى و غيرنقدى به ويژه در مسائل رسانه اى بسيار دشوار است و نمى توان با آمار و ارقام نشان داد كه چه بخشى از اين كمك ها مستقيماً براى تقويت رسانه هاى محلى افغانستان صرف شده است.

نوح ميلر مدير مالى موسسه «اينترنيوز افغانستان» - يكى از NGOهاى رسانه اى كه در ايالات متحده مستقر است ، تحقيقى را براى «مركز تحقيق سياستگذارى ارتباطات استانهوپ(در لندن)» در مورد پيشرفت رسانه ها در افغانستان انجام داد. در گزارش ميلر به استناد بانك اطلاعاتى «مرجع هماهنگى كمك هاى مالى به افغانستان» آمده است كه ۳۱ پروژه با بودجه ۸/۵۶ ميليون دالر به زيرساخت هاى رسانه اى اختصاص يافته است اما جوامع بين المللى ۸/۲۹ ميليون دالر تعهد كرده اند و از اين مبلغ فقط ۷/۴ ميليون دالر به حساب ريخته شده و مسئولان، حق برداشت دارند.
علاوه بر اين گزارش ميلر نشان مى دهد كه از اين مقدارى كه به حساب ريخته شده ۲۲/۲ ميليون دالر فقط صرف تجهيزاتى شده است كه در اثر بمباران هوايى در سال ۲۰۰۱ دچار خسارت شده اند و يا صرف پخش برنامه هاى راديويى عمليات امدادرسانى يا پخش برنامه هاى لويه جرگه شده كه نقش مستقيم در توسعه اطلاع رسانى و ايجاد اتاق خبر و شبكه خبرى نشده است. از زمان گزارش ميلر مدتي مى گذرد و ممكن است در اين فاصله كمك هاى بيشترى به حساب ريخته شده باشد، اما به هر حال چون فاصله زمانى ميان درخواست و تامين مالى بسيار زياد است و از سويى به دليل معضلات عديده پيشرفت پروژه ها بسيار كند است نمى توان ارزيابى و محاسبه پيشرفت كارها را براساس بودجه اى كه اهداكنندگان اختصاص داده اند قرار داد.
دريک بار قوايي  آمريكا ۲۰۰ هزار راديوى ترانزيستورى رايگان در اختيار افغان ها قرار داد كه اين خود نشان مى دهد تا چه حد نيازهاى اساسى و پايه مردم افغانستان با ساير كشورهاى آسياى مركزى و حتى كشورهاى در حال توسعه آفريقايى تفاوت دارد.

در حالى كه فقط ۳۶ درصد نفوس افغانستان سواد خواندن و نوشتن دارند و به خاطر ضعف شديد زيرساخت ها، طبيعى است كه مهمترين رسانه مورد استفاده مردم افغانستان راديو است. هنوز اكثر مناطق از موهبت برق و در نتيجه امكان بهره مندى از تلويزيون محرومند بنابراين دسترسى به اكثريت مردم افغانستان از طريق تلويزيون، گزينه اصلى نمى تواند باشد . حدود ۳۷ درصد نفوس (۵/۷ ميليون افغانى) به راديو گوش مى دهند. تحقيق و نظرسنجى «اينترنيوز» نشان مى دهد كه فقط ۲۴ درصد از روستاها يى افغانستان مخاطب راديو يا تلويزيون محلى هستند و اكثر خانواده ها برق ندارند و معلوم نيست چه تعداد به راديو يا بطرى دسترسى دارند. علاوه بر سيستم پخش دولتى اصلاح شده، راديو آرمان به عنوان اولين ايستگاه راديويى مستقل از سال ۲۰۰۳ راه اندازى شد. به گزارش خبرنگاران بدون مرز عده اى از محافظه كاران سنت گرا از « خنده دختران جوان» به خشم آمده اند . با اين حال اين ايستگاه راديويى در افغانستان  كه به زعم يكى از خبرنگاران راديومحور است ، از محبوبيت خاصى برخوردار شده است. موسسه اينترنيوز به كمك يك اداره آمريكايى ۱۴ ايستگاه راديويى در افغانستان راه اندازى كرده است.
حمايت هايى نيز از طرف آلمان ها براى انجام و نشر فعاليت هاى موسوم به «نظرات رسانه اى» صورت گرفته، اين فعاليت ها شامل رديابى نقض آزادى بيان و مطبوعات، توسعه جوامع رسانه اى و خدمات عمومى است. اينترنيوز يك برنامه تحقيقى را انجام داد تا مشخص شود صداى اين راديوها و ردپاى ايستگاه هاى اينترنيوز تا چه اندازه در افغانستان قابل ردگيرى است. اين تحقيق نشان داد كه تفاوت چشمگيرى ميان مناطق شهرى و روستايى وجود دارد. در حال حاضر راديو آمريكا، راديو آزادى اروپا، بى بى سى، دويچه وله جاى پاى محكمى در افغانستان پيدا كرده اند.
«آينه» سازمانى است كه مقر آن در پاريس است و توسط عكاسان مطبوعاتى ايرانى در سال ۲۰۰۱ تاسيس شده و در افغانستان آزادى بيان و مطبوعات را پيگيرى مى كند. سينماى آموزشى سيار در افغانستان داير كرده و اولين ايستگاه راديوى زنان و اولين مدرسه عكاسى مطبوعاتى را در افغانستان راه اندازى كرده است.
موسسه «گزارش جنگ و صلح» - يك NGO در لندن  نيز گزارش درباره بهبود وضع افغانستان  كه توسط خبرنگاران محصل  نوشته ومنتشرميشود. تلاش ها براى گسترش برنامه هاى تلويزيونى به دليل واقعيت هاى موجود در افغانستان با توفيق چشمگيرى روبه رو نشده است.

به عنوان مثال در جنوري سال ۲۰۰۳، ستره محکمه با تاسيس تلويزيون هاى كيبلى در افغانستان به دليل «صحنه هاى مستهجن» و «ضداسلامى» مخالفت كرد. وزارت عدليه نيز «صداى زنان افغانستان» را خلاف شرع شناخته است .اما از اپريل سال ۲۰۰۳ با تلاش هاى عناصر و نيروهاى ليبرال در دولت كرزى شبكه هاى تلويزيونى كيبلى دوباره فعاليت خود را آغاز كردند. هنوز به طور رسمى آواز خواندن زنان در راديو و تلويزيون قدغن است، اما اكثر راديوها به اين قوانين بى اعتنا هستند.

مخاطبان برنامه هاى كيبلى از صد هزار نفر تجاوز نمى كند و اكثر برنامه هاى آن فقط جنبه سرگرمى دارند. به گزارش مركز رسانه اى بالتيك در دانمارك از زمان بازسازى و آغاز اصلاحات در افغانستان، حركت به سمت آزادى بيان و مطبوعات در اين كشور با سرعت بيشترى نسبت به ساير كشورهاى آسياى مركزى در جريان است. دلايل قانع كننده اى براى خوشبين بودن وجود دارد .يكى اين كه وزرايى كه به نوعى با رسانه ها در ارتباطند به دليل زندگى در غرب به اين درك رسيده اند كه استقلال مسوولين و متصديان  رسانه ها بسيار پراهميت است. دليل ديگر آن اين است كه اهداكنندگان و كمك كنندگان بين المللى برخلاف بالكان و كشورهاى آسياى مركزى، در افغانستان كمك هاى خود را مشروط و منوط به رسيدن رسانه هاى افغانى به استانداردهاى غربى نكرده اند. بلكه تاكيد آنها بر استقلال مديريت در رسانه هاى افغانى بوده است.
 اختلاف نظر در مورد رسانه ها بازتابى از مسائل تفرقه آميز در مقياس بزرگ تر در جامعه است. عده اى از مقام هاى رسمى به دنبال آزادى رسانه ها هستند اما عده اى ديگر به دنبال محدود كردن آنند. متاسفانه آنانى كه به دنبال آزادى بيان و مطبوعاتند تلاش مى كنند رسالت ها و ماموريت هاى خاصى را به رسانه ها تحميل كنند .راديو و تلويزيون افغانستان از سويى بزرگ ترين حامى استقلال مسوولين است و از سويى مجبور به رعايت قوانين خشكى هستند كه به اسلام و شرع نسبت داده مى شود.

خبرنگاران بدون مرزميگويند ، اختلاف شديد سياسى ميان خبرنگاران تجددگرا و خبرنگاران سنت گرا و باقى مانده هاى حاصل از دوران تسلط شوروى مانع به وجود آمدن اتحاديه خبرنگاران مستقل يا انجمن صنفى خبرنگاران در افغانستان شد . خبرنگاران بدون مرز مى گويند يكى از مهمترين مشكلات بر سر راه توسعه رسانه ها در افغانستان سوءاستفاده طالبان و جنگ سالاران افراطى از رسانه ها براى رسيدن به اهداف سياسى بوده است . خبرنگاران بدون مرز شواهد و مدارك بسيار متعدد در اختيار دارد كه فرقه ها و گروه هاى مختلف در افغانستان به تهديد، ارعاب، قتل و سركوب خبرنگاران پرداخته اند. به عنوان مثال مجاهدين مسلح در جلال آ باد به يك ايستگاه راديويى فشار وارد آورده اند كه چرا در راديو پوشش خبرى مناسبى از اين مجاهدين به عمل نمى آيد. كشور جنگ زده افغانستان يك سيستم بسيار موثر، بادوام و قابل اعتماد براى نشر اخبار و اطلاعات دارد و آن مساجد افغانستان هستند.

در حالى كه مردم افغانستان راديو و برق ندارند مطالعات مركز مك مستر كانادا  كه صلح و برنامه هاى آموزشى مربوط به آن را مورد تحقيق قرار مى دهد ، نشان مى دهد كه به ازاى هر ۵۰ خانوار يك مسجد وجود دارد در حالى كه روستاهاى بى شمارى در افغانستان به هيچ وجه مدرسه ندارند .مك مستر به اين نكته تاكيد دارد كه مسجد يكى از فعال ترين نهادهاى ارتباطى در افغانستان است كه قادر است به صورت خودجوش و داوطلبانه جوامع را شكل داده، اداره كرده و مورد حمايت قرار دهد و تمام مخارج آن به صورت داوطلبانه تامين مى شود. علاوه بر مسجد راه ديگر انتشار اخبار، بازارهاى سنتى افغانستان، مراسم عروسى و ساير مراسم مذهبى است. اگرچه از لحاظ تکنالوژي پيشرفته نيست اما مورد وثوق و اعتماد مردم است و نياز به آموزش هاى پيشرفته و ويژه غربى ندارد و قابليت دستيابى آن بسيار بالا است.

افغانستان با سقوط طالبان ، شاهد تحولاتی در همه  عرصه ها و بویژه در حال تجربه  رقابت هاي رسانه ای بوده است. حضور رسانه های غیر حکومتی بویژه تلویزیون های خصوصی، نمودی ازین دست می باشد. همزمان با فروپاشی و سرنگونی امارت طالبان، اولین تلویزیون خصوصی که پا به عرصه  وجود گذاشت، شبکه تلویزیون افغان بود. احمد شاه افغان زی رییس و بنیان گذار این تلویزیون، یک سرمایه گذار است که از پول شخصی خود اقدام به راه اندازی این شبکه خصوصی نموده است.  

هر چند تلویزیون افغان نخستین تجربه  تلویزیون های خصوصی در افغانستان است، ولی این تلویزیون با وجود امکانات محدود توانست به پخش برنامه ها بپردازد. نشرات این تلویزیون عمدتآ به پخش آهنگ های هندی و خارجی محدود بوده، و در این اواخر یک تعداد از سریال های شبکه های تلویزیونی هندوستان را نیز شامل جدول نشرات خويش نموده است.

 دومین تلویزیون خصوصی که در بستر رسانه های افغانستان آغاز به فعالیت نمود، شبکه تلویزیون آیینه می باشد. این تلویزیون با حمایت مالی و خدمات فنی  دولت ترکیه آغاز به فعالیت کرده، و از حمایت جنرال عبدالرشید دوستم برخوددار می باشد. تلویزیون آیینه بیشتر به نشر و پخش آهنگ های ترکی، ازبیکی، تاجیکی، دري و پشتو پرداخته و در تهیه  برنامه ها در میان تلویزیون های خصوصی از جایگاه خوبی برخورداراست. شبکه ی طلوع، سومین تلویزیون خصوصی در افغانستان است. این شبکه در اکتبر سال ٢٠٠٤، در شهر کابل تاسیس شد. طلوع تا اکنون در بیش از چهارده ولایت ، و از طریق ماهواره در سراسر آسیای میانه و بخش عمده ای از خاورمیانه قابل دریافت است.  این تلویزیون از کابل به طور ٢٤ ساعته فعال بوده ونشرات این تلویزیون بیشتر جنبه  تجارتی دارند.  

با راه اندازی تلویزیون آریانا واقعآ ماشاهد پخش ونشربرنامه هاي جالب وديدني درسراسردنيا بوده ايم. تلویزیون آریانا در بخش امکانات و تکنالوژي معلوماتی و حمایت مالی، مقام نخست را دارد و یکی از محدود تلویزیون هاییست که بیشتر روی خود، و نه پیام های تجارتي اتکا داشته است.

احسان الله بیات به نمایندگی از تلویزیون آریانا و بنیاد بیات، با اهدای جایزه  حقوق بشر مورد ستایش رییس جمهور کرزی قرار گرفت. ديدگاه ، حقیقت، گلبرگها، آريانا درنيمه روز، شما وآريانا ، دعوت هنرمندان ازخارج کشور، سریال هاي هندی ، رازتصوير، سرک بي سر، ازهنرتاهنرمند ،گزارشهاي ولايتي ، انتخاب بيننده و اخبار ساعت هشت این شبکه، ازجمله برنامه های پربیننده آن می باشند. شبکه جهاني آرياناباوجودکاستي ها ونارسايي ها ي معين ،يکي ازبهترين هاي کنوني صوتي وتصويري درداخل وخارج ازکشوراست .  (اگرآريانا مايل باشند حاضرم يک سلسله کمبودي هارا دوستانه باايشان درجريان بگذارم) در فضای موجود بر رسانه های دیداری افغانستان، ضرورت یک رسانه که بیشتر به زبان پشتو نشرات داشته باشد، محسوس بود. با راه اندازی پنجمین شبکه  تلویزیون خصوصی شمشاد، این خلأ پر گردید. تلویزیون شمشاد که بیشترین نشرات خود را به زبان پشتو اختصاص داده است، به نشر آهنگ های پاکستانی، هندی و افغانی بیشتر پرداخته، و برنامه های خوب سیاسی را نیز راه اندازی نموده است.

این تلویزیون بیشتر از حمایت رده های بلند حکومتی برخوردار بوده، و بیشتر تحت حمایت و ترغیب دولت افغانستان قرار دارد. موضع گیری شمشاد در جنجال پیش آمده میان لوي څارنوال و تلویزیون طلوع را، می توان از بارزترین نمود این حمایت نام برد. به دلیل انتقاد های شدید از تلویزیون طلوع به سبب نشر بیشتر برنامه ها به زبان دري ، این تلویزیون اقدام به ایجاد ششمین ایستگاه  تلویزیون خصوصی نمود.  لمر ششمین تلویزیون خصوصی است، که در خانواده رسانه ها تولد یافت. این تلویزیون متعلق به مجموعه  رسانه ای تلویزیون طلوع و آرمان اف ام می باشد، که بیشتر به زبان پشتو نشرات داشته و بخشی از برنامه های شبکه تلویزیونی الجزیره را نیز در نشرات خود جا داده است. هر چند لمر در نشر برنامه های تلویزیون الجزیره با مخالفت های جدی دولت روبرو گردید، اما این مشکل به زودی حل گشت.

هفتمین تلویزیون خصوصی ، تلویزیون تمدن می باشد که در حال حاضر به نشرات امتحانی خود می پردازد. این شبکه با حمایت مالی شیخ آصف محسنی بنیانگزاری شده، و با شعار آرزوی اکثریت خاموش به بازار رسانه ای افغانستان قدم گذاشته است.

 با این که شمار قابل ملاحظه ای  از تلویزیون های خصوصی وارد عرصه ی فعالیت های رسانه ای افغانستان شده اند، اما با نگاه ژرف بر نشرات آنها متوجه کاستی های نشراتی درین رسانه ها می شویم. این کاستی ها، تلویزیون های خصوصی را دچار وابستگی و پخش و نشر برنامه های تلویزیون های خارجی نموده است. نیاز افزوده شدن تعداد رسانه ها در افغانستان حال بیشتر محسوس نیست. بلکه آنچه بینند گان نیاز دارند، تولید برنامه های تلویزیونی است که تا حالا تلویزیون های افغانستان فاقد آنها هستند. درمورد تلويزيون ملي گفتني هاي زيادي وجوددارد . وابستگي هاي ظاهروپنهان رسانه هاي صوتي ، تصويري وچاپي درکشورمشکلي ديگري است که ازمحبوبيت وشهرت اين رسانه ها باگذشت هرروزکاسته ميشود .

دراقدام بعدي تلاش خواهم کرد تا بصورت دقيق وهمه جانبه اوضاع رسانه ي کشوروبيرون ازکشوررا به بررسي خواهم گرفت.

چشم ديد گزارشگران بدون مرزاز آزادي مطبوعات در افغانستان) ٢٠٠٧ (

هم اکنون در سراسر جهان ١٣٠ روزنامه نگار برای انجام وظيفه خود و مطلع کردن ما در زندان بسر مي برند. اين آمار متاسفانه در طي سالهای اخير کمتر تغيير کرده است. در جهان تعدادی نزديک به ٣٠ دولت روزنامه نگاران مخالف را زنداني مي کنند، برای رهبران واپس گرای اين کشورها زندان تنها پاسخ به انتقادات مردان و زنان مطبوعاتي ست.

در افغانستان آزادی مطبوعات يکي از نادر دستاوردهای پنج سال گذشته در بعد از سقوط طالبان است. اما اين دستاورد واقعيتي شکننده است. وخامت وضعيت امنيتي، تهديد های جنگسالاران، روحانيون محافظه کار و قدرت حاکمه اي که هر روز ضعيف تر مي شود، بردوش روزنامه نگاران سنگيني مي کنند .در اکتبر ٢٠٠٦ نويسنده و همکار يک هفته نامه با شکايت وزير ارتباط با پارلمان دستگير شد.

محمد حسن ولسمل ، مدير افغان ملي جريده ، در اين باره مي گويد :  آزادی مطبوعات به محض سخن گفتن از يک رهبر جنگ سالار به يايان مي رسد. مسئول انجمن روزنامه نگاران مستقل افغانستان معتقد است که کساني که از سوی محافظان شخصي محافظت مي شوند به آزادی بيان اعتقاد ندارند و سعي دارند سانسور و خودسانسوری را به روزنامه نگاران تحميل کنند .شرايط شکننده و افزايش حملات انتحاری در شرق و جنوب افغانستان کار اطلاع رساني را هر روز دشوارتر مي کند. در جنوري، عبدالقدوس ، فيلمبردار و راننده شبکه آريانا در يک عمليات انتحاری کشته شد. عکاس- خبرنگار ايتاليايي گابريل تورچه لو به مدت سه هفته توسط مردان مسلحي در قندهار ربوده شد. دو خبرنگار آلماني در اکتبر در شمال کابل به قتل رسيدند. تائيد قتل اين روزنامه نگاران به علت فعاليت حرفه ای شان دشوار است .در پشت آمار رسمي اطمينان بخش ٤٠٠ نشريه، ٥٠ راديو خصوصي، ٥ سرويس خبرگزاری و ٦ شبکه تلويزوني، واقعيتي متضاد نهفته است.

اکثريت اين نشريات هفته نامه هايي با تيراژ محدود هستند. در نوامبر يکي از نشريات مستقل کابل به علت نداشتن درآمد از طريق تبيلغات انتشارش متوقف شد. در مزار شريف روزنامه بازتاب به علت ناتواني در بيشتر کردن تعداد پخش خود تعطيل شد. افزايش راديو و تلويزيون خصوصي تاثيری واقعي در چگونگي مطلع شدن افغان ها داشته است. امری که زرغونه صابر در باره ی آن مي گويد : رسانه ها برنده ی اين بخش هستند. مردم فهميدند که جنگسالاران چه کساني هستند و رسانه ها قدرتمندتر شده اند. تلويزيون های خصوصي هدف حمله اوليه گزارش سال ٨ ٢٠٠ گزارشگران بدون مرز

در کشوري هستيم كه از يك طرف آزادي را به روي بخشي از جامعه و رسانه هاي مستقل مي‌‏بندند و از طرفي ديگر ادارات امنيتي ومحاکم ، دست اندرکاران رسانه هارا ظالمانه وجبارانه به زندان هاومحاکمه هاي غيرعادلانه کشانده ، تنيه وبه اعدام محکوم مينمايند .اين‌‏عملکردها نشان مي‌‏دهد كساني در كشورما برمقدراتي حاكمند كه اعمالشان هيچ معنايي جز بلاهت ندارد.

مطبوعات زبان مردم و چشم مسوولان است. در جامعه ما اين حكومت است كه بر مطبوعات نظارت دارد، در حالي كه فلسفه اصلي مطبوعات اين است كه آن ها ناظر بر حكومت باشند.

در اثر جنگ بيش از پيش خشونت افزايش يافته و برای دفاع از روزنامه نگاران مشکل فراواني وجوددارد. طالبان دو همکار يک گزارشگر ويژه ايتاليايي را ربوده و سپس به قتل رساندند و به مراکز بسياری از رسانه ها حمله کردند. دستگاه قضايي يک روزنامه نگار جوان را به اتهام  توهين به اسلام به اعدام محکوم کرده است. نيروهای امنيت ملي در طي سال گذشته به آزار و اذيت روزنامه نگاران منتقد ادامه دادند.

در ٢٧ حوت مردان مسلح ملا دادالله يکي از شرور ترين فرماندهان طالبان، سيد آقا دريور و راهنمای ٢٥ ساله روزنامه نگار ايتاليايي دانيل ماسترجياکومو و در تاريخ ١٩ حمل اجمال نقشبندی روزنامه نگار ٢٥ ساله افغاني را به اتهام جاسوسي محاکمه و گردن زدند. گزارشگر روزنامه لارپوپليکا با دخالت دولت ايتاليا و مذاکره برای آزادی وی در معاوضه با پنج زنداني طالبان آزادی شد. هر سه نفر روز ١٥ حوت در هلمند ربوده شده بودند. سرنوشت همکاران افغان اين روزنامه نگار خارجي نشانگر وخامت وضعيت روزنامه نگاران در جنوب و شرق افغانستان است که در سال ٢٠٠٧ در اثر جنگ هزاران نفر از مردم جان خود را از دست داده اند. اجمل نقشبندى در حالى کشته شد که روزنامه نگاران و سازمان های بين المللي خارجى، و روزنامه نگاران افغانستان از طالبان خواهان رهايى وى شده بودند. سيد آقا راننده و مترجم ٢٥ ساله دانيل ماسترجياکومو با بسياری از خبرنگاران خارجي در هلمند همکاری داشت. از جمله با توماس کوگلان گزارشگر روزنامه ی انگليسي ديلي تلگراف، وی در باره ی سيد آقا مي گويد : سيدآقا جواني آرام، فعال و مودب بود. بدون وی که اصليت قبيله ای و محلي داشت انجام مصاحبه ناممکن بود و اين کاری بس خطرناک بود. با آنکه امکان رفتن به کابل و زند گي در امنيت را داشت، داوطلب بودن وی برای پذيرش چنين خطری به سختي قابل فهم بود، و برای کساني چون سيد که به همکاری با خارجي ها معروف بودند اين خطری دائمي بود که زندگيش را تهديد مي کرد. او به خوبي بر اين امر آگاه بود. وابستگي های محلي اش و روابط شخصي با طالبان شکلي از حمايت را برای وی به وجود مي آورد اما همانگونه که خودش تصديق مي کرد اگر زماني کساني مي خواستند آسيبي به وی برسانند اين کار به راحتي ممکن بود.

با در کنترول داشتن چند ولايت، افراد ملا عمر رهبر اصلي طالبان در سال ٢٠٠٧ چندين روزنامه نگار را دستگير کردند. در آغاز اين سال يک گروه از خبرنگاران شبکه الجزيره و دو گزارشگر پاکستاني توسط طالبان دستگير و سپس آزاد شدند. حمله به رسانه ها از سوی طالبان افزايش يافته است از جمله مي توان حمله با استفاده از راکت را به ايستگاه راديو ملي پيغام در ولايت لوگر نام برد.

قتل ذکیه ذکی يکي روزنامه نگار صدای صلح :قتل ذکیه ذکی يکي از چهره های برجسته ی روزنامه نگاری مستقل افغانستان در تاريخ ١٥ جوزا ١٣٨٦ در جبل السراج حرفه کاران رسانه ها را نگران کرد. در شبانگاه ١٥ جوزا دو مرد مسلح ناشناس وارد خانه ی اين روزنامه نگار شده و با فير هفت گلوله در پيش چشمان پسر دو ساله اش وی را تیر باران کردند. در آغاز پوليس ٦ نفر را در اين رابطه دستگير کرد که چهار نفر از آنها با نبود مدرکي دال بر دست داشتن در قتل بلافاصله آزاد شدند.

مقامات رسمي، طالبان را به ارتکاب اين قتل متهم کرده اند، اما خانواده و همکاران روزنامه نگار به قتل رسيده انگشت اتهام را به سوی جنگ سالاران محلي نشانه مي روند، که در برنامه های حقوق بشراين روزنامه نگار در راديو مورد انتقاد قرار مي گرفتند. چند هفته پس از ذکیه ذکی فريده نيکزاد يکي ازمسوولين خبرگزاری مستقل پژواک که در باره ی قتل همکارش تحقيق مي کرد، از سوی افراد ناشناسي مورد تهديدقرار گرفت که به وی سرنوشت رئيس راديو صدای صلح را وعده مي دادند. قتل ذکیه ذکی در زماني روی داد که تنش شديدی ميان همکاران راديو صدای صلح با برخي مسئولان محلي به وجود آمده بود.

يکي از خبرنگاران اين راديو عبدالقدوس در اواسط دلو بعد از يازده ماه بازداشت موقت آزاد شده است. وی در پي شکايتي از سوی نماينده مجلس سيما سادت به اتهام  تهديد به قتل دستگير شده بود. شورايي از ريش سفيدان از وی خواسته است که نه با مطبوعات موضع را در ميان بگذارد و نه از نماينده تقاضای غرامت کند. سيما سادت رقيب انتخاباتي زکيه زکي در آخرين انتخابات پارلمان (ولسی جرگه) بود. اين نماينده مجلس تلاش کرده بود تا راديو صدای صلح را که ابزاری در دست رقيب سياسي مي پنداشت تعطيل کند.

پوليس نتوانست به شکل کامل بر قتل شکیبا آماج خبرنگار جوان تلویزیون خصوصی شمشاد روشني افکند. گردانندۀ برنامۀ مهمان شام و نطاق پشتو، برای تلويزيون ششماد گزارش نيز تهيه مي کرد. وی در تاريخ ۹ جوزای در منزل مسکوني خود زماني که همه ی اعضای خانواده اش نيز حضور داشتند به ضرب گلوله کشته شد. مقامات دولتي و خانواده اين روزنامه نگار امکان قتل وی را به دليل مشکل فامیلی رد نکرده اند. محکوميت به مرگ برای يک روزنامه نگار و بازداشت گزارشگران مستقل.

يک روزنامه نگار به اتهام  توهين به اسلام به مرگ محکوم شده است. سيد پرويز کامبخش که در تاريخ ٥ عقرب ١٣٨٦ در بازداشت بسر مي برد، از سوی څارنوال ومحاکم بلخ متهم به  انتشار مقاله ای کفر آميز  شده است. اين روزنامه نگار نوشته ای به نام آیات زن ستیز در قرآن را از روی سايت های اينترنتي برگرفته بود. در تاريخ ٢ دلو ١٣٨٦ از سوی ديوان امنيت عامه محکمه ابتدايي ولايت بلخ، به شکل غير علني و بدون حضور وکيل مدافع به اتهام  اهانت به دين اسلام و پخش مقاله ای کفرآميز به حکم اعدام محکوم شد.

اين حکم که از سوی شورای علمای بلخ خواسته شده بود در عين حال به قصد ترساندن برادر اين روزنامه نگار جوان يعقوب ابراهيمي که گزارشات و مقالاتي در باره نقض حقوق بشر در شمال کشور به نشر مي داد صادر شده است. اغلب موارد وقتي دولت مورد انتقاد قرار مي گيرد از اتخاذ معيارهای مشاجره برانگيز نسبت به رسانه ها دريغ ندارد. در ( جنوري ٢٠٠٧) روزنامه نگار مستقل تواب نيازی از سوی امنيت ملی به اتهام داشتن رابطه با سخگوی طالبان بازداشت شد. اين روزنامه نگار در محکمه ي به يک سال زندان محکوم شد. مقامات مسئول در ماه اسد در پي اعتراضات متعدد نهادهای داخلي و خارجي مجبور به آزاد کردن وی شدند. در ماه حمل دهها مامور پوليس بدستور لوي څارنوال برای دستگيری روزنامه نگار حامد حيدری و مسئول شبکه تلويزيوني طلوع به دفتر اين شبکه يورش بردند.

څارنوال آنها را متهم کرده بود که سخنانش را در پخش خبری همان روز مورد تحريف قرار داده اند. در برابر مقاومت روزنامه نگاران پوليس مجبور به ترک دفتر اين رسانه شد. سپس در ماه سرطان امنيت ملی آصف ننگ مديرمسوول نشريه دولتي جرگه ی امن و کامران مير هزار، مديرمسوول  سايت انترنيتى کابل پرس وخبرنگار راديو سلام وطندار دستگير را دستگير کردند.

دليل دستگيری برای آصف ننگ انتشار مقاله ای از يک محقق کانادايي اعلام شده بود. اين مقاله جنگ و جهاني ساختن ، ١١ سپتامبر به سود کيست؟ نام دارد و در آن حامد کرزی عروسک دست امريکايي ها ناميده شده است. کامران مير هزار، مسؤول سايت انترنيتى کابل پرس و خبرنگار راديو سلام وطندار که خوانندگانش اجازه ی اظهار نظر بدون سانسور را در سايت خود مي داد ، برای انتشار مقالاتي که برخي از مقامات دولتي را به جاسوسي متهم کرده بود تحت بازجويي قرار گرفت .

اين دو روزنامه نگار چندی بعد آزاد و مجددا دستگير شدند. بتاريخ ١٨ اسد کامران مير هزار دوباره از سوی امنيت ملي بازداشت و تحت بازجويي و تهديد قرار گرفت.

در ماه قوس رييس جمهور از توشيح قانون رسانه ها که در جهت آزادی مطبوعات بود خود داری کرد. مشاجره ای جدی بر سر اين قانون ميان پارلمان و دولت درگرفت. این قانون بحث برانگیز پس از تصویب پارلمان ، در ماه جوزا تصويب شد. در جريان مباحث مربوط به آن برخي از نمايندگان که اغلب از جنگ سالاران سابق بودند، برای تصويب موادی در جهت کنترول بيشتر رسانه به بهانه  رعايت ارزشهای اسلامي تلاش کردند. يکي از نمايندگان اسلام گرا تاکيد کرده بود که  اين برنامه ها و اين عکس ها از زنان نيمه برهنه چون سم هستند که ما بر جامعه مي پاشيم و بهانه به دست کساني مي دهد که به دشمنان دولت بپيوندند. کارزار اعتراضي تصويب موادی تعديل کننده را با مانع روبرو ساخت.

در مباحث مربوط به اين قانون يکي ازمسوولين رسانه هاي آزاد ميگويد : روحيه تجدد و آزاد منشي از اين دولتي مرکب از کمونيست ها و مجاهدين سابق گريزان شده است. آنها رسانه ها را همچون ماشيني برای پروپاگاند مي خواهند. در آخر رييس دولت از توشيح اين قانون به دليل داشتن موادی که  درمغايرت با قانون اساسي است خوداری کرد و آن را مجددا به پارلمان بازگرداند. اصلي ترين مواد مورد اختلاف در اين قانون در باره ی استقلاليت راديو تلويزيون ملى و ترکيب اعضاى شوراى عالى رسانه ها مي باشد. اين موارد پيشتر از جمله موارد اختلافى ميان ولسى جرگه ( پارلمان) و مشرانو جرگه( سنا) نيزبود.

در پي تکرار حملات اشتباهي نيروهای خارجي مستقر در افغانستان و تاثير آن بر اذهان عمومي اين نيروها بيشتر از پيش در برابر انجام وظيفه خبرنگاران افغاني و خارجي مانع ايجاد مي کنند. ازجمله در ماه حوت نيروی ويژه امريکا در نزديکي جلال آباد دوربين های عکاس و فيلم بردارخبرگزاری فرانسه( فرانس پرس) را که از صحنه های کشته شدن بيش از ده رهگذر تصوير برداری کرده بود، گرفته و عکس ها را ازبين بردند. در ماه حمل کلر بيئه گزارشگر آزانس مستقل هامس پرس در حالي که به تهيه گزارشي برای شبکه های تلويزيوني فرانس ٢٤ در باره ی وضعيت امنيت در کابل بود.  توسط ماموران حفاظت يک شرکت خصوصي که با اردوي امريکا قرارداد بسته اند، بازداشت و به مدت ٤ ساعت از سوی نظاميان امريکايي تحت بازجويي قرار گرفت، در پايان فيلم های وی گرفته شده و مجوز وی توسط نظاميان امريکايي ضبط شد. وی متهم شده بود بدون داشتن مجوز اقدام به فيلم برداری کرده است. روزنامه نگاران افغاني و خارجي هر روز بيشتر از گذشته با ممنوعيت تصوير برداری از سربازان ائتلاف در افغانستان مواجه مي شوند.

آن کس که حقیقتی را می داند و پنهان می کند، تبهکار است.(برتولت برشت)

همچنان گزارشگران بدون مرز نگران وضعيت بازداشت جواد احمد روزنامه نگار  افغان شبکه تلويزيون کانادايي سي تي وی (CTV) است. اين خبرنگار جوان از سوی اردوي امريکا از  ماه عقرب در پايگاه نظامي بگرام زنداني است. اردوي امريکا وی را برای  داشتن رابطه مشکوک با طالبان  بدون محاکمه زنداني کرده است.  گزارشگران بدون مرز در اين باره اعلام ميکند : ما از وزير دفاع امريکا رابرت گيتس مي خواهيم که  برای آزادی فوری اين روزنامه نگار اقدام کند. بنا بر تمامي شواهد موجود اين گزارشگر جوان بدون هيچ مدرک مستندی بازداشت و قرباني دستگيری خود سرانه و غير موجه شده است. لازم به تذکر است که روابط حرفه ای روزنامه نگاران با طرفين درگير قابل پيگرد نيستند.

دست کم دو گزارشگر ديگر سامي الحاج فيلمبردار شبکه تلويزيوني الجزيره در پايگاه نظامي گوانتانامو و بلال حسين گزارشگر اسوشيتدت پرس در عراق در بازداشت نيروهای نظامي امريکا بسر مي برند. 

جواد احمد روزنامه نگار ٢٢ ساله که معروف به جوجو يازمي است، در ١١ عقرب توسط نظاميان امريکايي درپايگاه قندهار در حالي که همکاران اش از شبکه تلويزيون سي تي وی را همراهي مي کرد، بازداشت شده است. وی متهم به داشتن شماره تلفون يکي از مسئولان طالبان در تلفون همراه خود و مصاحبه با وی شده است. صديق احمد برادر اين روزنامه نگار که در تاريخ ٢ دلو از طريق ویدئو - کنفرانس  موفق به ملاقات با برادرش شده است، به گزارشگران بدون مرز گفت که برادرش مورد لت و کوب قرار گرفته است و در مدت بازداشت در زندان بگرام مقدار زيادی وزن کم کرده است. بازداشت اين روزنامه نگار از سوی مسئولان شبکه تلويزيون سي تي وی تائيد شده است.   بازداشتگاه بگرام بارها برای شرايط دشوار بازداشت شدگان مورد انتقاد قرار گرفته است. در سال ٢٠٠٥ روزنامه نيويارک تايمز فاش کرده بود که دو زنداني که بعدا بيگناهي شان ثابت شد در اثر ضرب و شتم نگهبانان اين زندان به قتل رسيده بودند.     


February 24th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي